متن گذاشتن تو وبلاگ برام سخت شده
خیلی وقته نیومدم
بعد از بلاگفای گور به گور شده
اکثرا تو اینستاگرام پست میزارم اونجا برام جالبتره
متن گذاشتن تو وبلاگ برام سخت شده
خیلی وقته نیومدم
بعد از بلاگفای گور به گور شده
اکثرا تو اینستاگرام پست میزارم اونجا برام جالبتره
مهم نیست خونه مون توی یه برج باشه یا یه خونه همکف زمینی !
مهم نیست خونه مون تو فلان جای شهر که بالا شهره باشه یا نه !
مهم نیست نمای خونه سنگهای تراورتن درجه یک باشه یا آجری !
مهم نیست تو خونه مون یه لوستر چندین میلیونی باشه یا لامپهای کم مصرف !
مهم نیست تو خونه مون پر از وسایل لوکس و آنتیک باشه یا وسایلی که امورات زندگیمون رو بگذرنه !
مهم نیست ...
خیلی چیزا
مهم اینه که وقتی همسرم میاد خونه با دیدنم به آرامش می رسه
و اعتراف می کنه تا تو رو نمی دیدم آروم نمیشدم امروز روز پرمشغله ای بود اما الان ..... !
مهم اینه یه آغوش گرم دارم که محکم و استواره !
مهم دستاشه که محکم دستامو میگیره !
مهم نگاهشه که جز من کسی رو نمی بینه !
مهم حالشه که فقط با من خوبه !
مهم آرامشیه که باهم داریم !
مهم تن صدای خاصشه که هیچ کس تا بحال این تن صدا رو نداشته !
(اینو جدی میگم خیلیا اعتراف کردن)
مهم درک و شعور بالاشه !
مهم خودشه که منو عاشق خودش کرد
تا جایی که به خاطر این نعمت بزرگ (وجود او) شکر گذارم
سیدرضا، عزیز دلم، همه زندگیم، عشقم
این عشق زکات داره
اگه برات کم میزارم من و ببخش
من فقط یه عاشق بی دست و پام
همین !!!
یه سفر دو روزه به قم کاروانی با اتوبوس
جای همگی خالی خوش گذشت همه چیزش
از شوخیهای همه در طول راه
یا حسینیه محل اقامتمون
یا خانم طباطبایی مهربون و دختر مهربونترشون که حسینیه برای اونا بود
یا مهمون نوازی فوق العاده شون
یا زیارتهای دلنشینی که رفتیم
یا اینکه خانما یه واقعه تاریخی رو به ثبت رسوندن
(حتی با اصرار زیاد آقایون هم نخواستن بازار برن و خواستن برن زیارت)
یا نماز صبح تو جمکران
یا اصلا دعای ندبه ای که تو صحن و شبستان جمکران خوندیم
یا همون نون قندی پر برکتی که بهمون دادن تو جمکران
یا کوه خضر و صبحانه ای که کل کاروان دسته جمعی خوردیم
یا نصیحت آقای شیرریز به سیدرضا
بالا رفتن از کوه خضر نماز حاجت خوندنش
یا محمد حسن که وقتی من و سید رضا دیر کرده بودیم و
اتوبوس فقط برای جابه جا شدن حرکت کرده بوده گفته بوده یه زن و مرد نیومدن هنوز
یا دیدار با آقای طباطبایی
و نماز جماعت خوندن پشت سر ایشون و سخنرانی کوتاه اماپر بار و زیباشون
یا شایدم مشهد اردهال و زیارت دلنشینش و دستفروش هاش
یا فاتحه خوندن سر خاک سهرابی که میخواد آهسته به سراغش بریم
یا بازم محمد حسن که تو دفاع از من،منو زن مهربونی میدونه
یا همراهیای خوبمون
یا خوابیدن رو پای همه زندگیم
یاصلوات فرستادنامون
مسافرت کوتاه اما خوبی بود
دلم برای محمد حسن مهربون و نجیب تنگ میشه
پاییزتان مبارک ...
خانه های قدیمی را دوست دارم چونکه...
چایی همیشه دم بود
روی سماور
توی قوری.
در خانه همیشه باز بود
مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواست.
غذاها ساده و خانگی بود
بویش نیازی به هود نداشت
عطرش تا هفت خانه می رفت
کسی نان خشکه نداشت
نان برکت سفره بود.
مهمانِ ناخوانده، آب خورشت را زیاد می کرد
بوی شب بو ها و خاک نم خورده حیاط غوغا میکرد
خبری از پرده های ضخیم و مجلسی نبود، نور خورشید سهمی از خانه های قدیم بود!
دلخوری ها مشاوره نمی خواست
دوستی ها حساب و کتاب نداشت
سلام ها اینقدر معنا نداشت!
"من از این خونه ها دوس دارم"
پ ن:البته قابل ذکره که عمرا دیگه بشه از این مدل خونه ها و آدما پیدا کرد
ما همین خونه پر عشق و محبتمون رو داریم برامون بسه ،همین که سیدرضا صبح ها منو از خواب ناز بیدار نمی کنه که بهش صبحانه بدم و خودش یه چیزی میخوره و میره سرکار یا اینکه من تا فلان ساعت(اکثرا ۵ به بعد) صبر می کنم تا او بیاد و نهارمون رو باهم بخوریم یا اینکه میزاره من هرجا دوس دارم برم یا اینکه وقتی دلم مسافرت میخواد و او وقت مسافرت رفتن نداره اجازه میده من بدون او برم یا متقابلا منم مشکلی با گردشا یا مسافرتای او با دوستانش ندارم یا اینکه تا به حال بهمدیگه بی احترامی نکردیم یا مشکل بزرگی بینمون نبوده تا جایی که یه وقتایی از سر عقده نشدن جنگ و دعوا من می پرم روش تا می خوره مشتامو مهمون سینه های خوش فرمش می کنم یا نگاههای پر مهرمون بهم یا پیاده روی هامون با تخمه یا بلال یا بستنی مشتی رفتنمون یا شایدم فروتن رفتنمون یا میدون امام حسین یا پارک کوهستان اصلا همه جا یا شایدم دندون گرفتنامون اینا همش عشقه دیگه
یه وقتایی دوس دارم به خاطر این عشق به سجده بیام
خدایا من شکر گذارتم