خانه های قدیمی را دوست دارم چونکه...
چایی همیشه دم بود
روی سماور
توی قوری.
در خانه همیشه باز بود
مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواست.
غذاها ساده و خانگی بود
بویش نیازی به هود نداشت
عطرش تا هفت خانه می رفت
کسی نان خشکه نداشت
نان برکت سفره بود.
مهمانِ ناخوانده، آب خورشت را زیاد می کرد
بوی شب بو ها و خاک نم خورده حیاط غوغا میکرد
خبری از پرده های ضخیم و مجلسی نبود، نور خورشید سهمی از خانه های قدیم بود!
دلخوری ها مشاوره نمی خواست
دوستی ها حساب و کتاب نداشت
سلام ها اینقدر معنا نداشت!
"من از این خونه ها دوس دارم"
پ ن:البته قابل ذکره که عمرا دیگه بشه از این مدل خونه ها و آدما پیدا کرد
ما همین خونه پر عشق و محبتمون رو داریم برامون بسه ،همین که سیدرضا صبح ها منو از خواب ناز بیدار نمی کنه که بهش صبحانه بدم و خودش یه چیزی میخوره و میره سرکار یا اینکه من تا فلان ساعت(اکثرا ۵ به بعد) صبر می کنم تا او بیاد و نهارمون رو باهم بخوریم یا اینکه میزاره من هرجا دوس دارم برم یا اینکه وقتی دلم مسافرت میخواد و او وقت مسافرت رفتن نداره اجازه میده من بدون او برم یا متقابلا منم مشکلی با گردشا یا مسافرتای او با دوستانش ندارم یا اینکه تا به حال بهمدیگه بی احترامی نکردیم یا مشکل بزرگی بینمون نبوده تا جایی که یه وقتایی از سر عقده نشدن جنگ و دعوا من می پرم روش تا می خوره مشتامو مهمون سینه های خوش فرمش می کنم یا نگاههای پر مهرمون بهم یا پیاده روی هامون با تخمه یا بلال یا بستنی مشتی رفتنمون یا شایدم فروتن رفتنمون یا میدون امام حسین یا پارک کوهستان اصلا همه جا یا شایدم دندون گرفتنامون اینا همش عشقه دیگه
یه وقتایی دوس دارم به خاطر این عشق به سجده بیام
خدایا من شکر گذارتم